کسب وکارم زیان ده شده
مراجعی می خواست کسب و کارش رو به سود برساند ، 4 سال بود که کسب و کار تعمیر ونگهداری آسانسور را با 2 همکار دیگر به عنوان شغل دوم راه اندازی کرده بود ، اما هر سال ، درآمد این کار جدید کمتر و کمتر می شد تا این شرایط به جایی رسید که عملا کسب و کار آنها با زیان موجه شده بود ، بعد از شنیدن شرح حال او، پرسیدم در شهر شما چه کسانی در این کسب و کار موفق هستند و دلیل موفقیت آنها چه بود ، ایشان به این باور بود که چند شرکت برتر در این کسب کار، دستمزد نا متعارف دریافت می کنند،و اگر کوچک ترین خدمت اضافی را انجام دهند دستمزد جدا گانه دریافت می کنند و این کار با اصول اخلاقی من سازگار نیست .
از او در باره اصول اخلاقی خودش پرسیدم، اصول خلاقی او، دریافت دستمزد منصفانه و مقاومت در برابر افزایش قیمت بود. به نظر ایشان یک فرد شریف قیمت کالا یا خدمتش را مرتبا افزایش نمی دهد . او هرگز بابت خدمات اضافی چیزی دریافت نمی کرد و همکارنش را هم به این شیوه کارکردن وا می داشت. پرسیدم شما بیش از سه سال است که تقربیا افزایش قیمت نداشتی، باتوجه به تورم امروز، اگر 5 سال با این منوال پیش بروی برای کسب و کارت چه اتقاقی می افتد ؟ در جواب گفت قطعا ورشکست خواهد شد، پرسیدم تو چه می خواهی و گفت می خواهم کسب وکارم را نگه دارم ، پرسیدم به چه نیاز داری تا بتوانی کسب کارت را حفظ کنی ؟ گفت نمی دانم که باید چه کار کنم، بهترین نقطه در هر جلسه کوچینگ همین نمی دانم ها است . زیرا فهمیدن اینکه راهی وجود دارد، ولی ما نمی دانیم، اولین و مهمترین قدم برای دانستن و اقدام کردن است. در نهایت به این رسیدیم که ریشه این چالش در تربیت خانوده بوده، او باور داشت هر دارایی ، اعم از مشتری ، ملک و… را باید با چنگ و دندان حفظ کند چون اگراین فرصت ها را از دست بدهد، جبران آنها تقریبا غیر ممکن خواهد بود. با سوالات عمیق تر مشخص شد عامل اصلی عدم افزایش قیمت، ترس از دست دادن مشتری بوده است، او ترس درون خودش را نمی پذیرفت و رفتار خود را با معیارهای اخلاقی توجیه می کرد، مهمترین نکته برای شروع تغییر این است که ابتدا واقعیت خود را بپذیریم ، تا بتوانیم در مسیر تغییر حرکت کنیم . گفتم ظاهرا طبق نظر خودت اگر به همین منوال عمل کنی تا پنج سال دیگه کاملا ورشکت خواهی شد. اگر قرار بر ورشکستگی است، حالا مشتری را از دست بدهی ، یا چند سال دیگر، برای شما چه فرقی دارد؟ خودش می خواست ولی نمی توانست این ترس را کنار بگذارد چون این ترس را نپذیرفته بود زیرا برای او این ترس تبدیل به یک با ور عمیق شده بود. همه ما معمولا باورهایمان را به چالش نمی کشیم فقط به آن عمل می کنیم چون اطمینان داریم باورهایمان کاملا درست است.اگر به رفتار خودمان دقت کنیم می بینیم خواسته و نا خواسته اکثر رفتار ها،انتخاب ها و تصمیمات ما از الگو های از پیش تعریف شده ای پیروی می کند بعد از این که متوجه شد این فقط یک ترس عمیق است که مختص به خود اوست. پرسیدم آقای ایکس (نام مراجع) ی که ترسش را کنار گذاشته و باورهایش را تغییر داده چه شکلیه؟ بعد از کمی مقاومت و سوال جواب ، با انرژی شروع به توصیف خودش کرد و هر چقدر می گذشت انرژی مراجع بیشتر وبیشتر می شد پرسیدم به چه نیاز داری برای تبدیل شدن به آقای ایکس موفق ؟، گفت همه چیز دارم، فهمیدم اگر این روال را ادامه دهم پس از مدتی این کسب و کار شکست مواجه خواهد شد . گفتم می خواهی ریسک کنی ؟ گفت بله در این جلسه دو نکته را فهمیدم یکی اینکه با این مدل کار کردن قطعا محکوم به شکستم و دوم اینکه این باور من است و در دنیای بیرون از ذهن من مثال نقض آن بسیار موجود است . به همین دو دلیل ،از همین امروز اقدام به افزایش قیمت می کنم . او ظرف سه ماه قیمت ها را به روز کرد و به سود مناسبی دست پیدا کرد . چند روز پیش که با ایشان صحبت کردم متوجه شدم بعد ار افزایش قیمت تعداد مراجعان او به شکل چشمگیری افزایش پیدا کرده است. این خلاصه کوتاهی از جلسه بود .
WhatsApp us